۵ دی ۱۳۹۵

ماجرای یک بلیط هواپیما

چند سال پیش در یکی از مسافرت‌های کاری که داشتم، یک اتفاق جالب برایم افتاد. یک روز دوشنبه قرار بود صبح به بندر عباس مسافرت کنم و شب در تهران باشم. حدود ساعت ۵ صبح در فرودگاه مهرآباد بودم و سوار هواپیما شدم. تاخیر زیادی در کار نبود و تقریبا طبق برنامه، به بندر عباس رسیدم. کارهایم را در آنجا تمام کردم و عصر به فرودگاه بندر عباس رفتم.

۳ دی ۱۳۹۵

دیالوگی از فیلم فهرست شیندلر

بدون شک، فیلم «فهرست شیندلر»، به کارگردانی استیون اسپیلبرگ (۱۹۹۳)، یکی از برترین فیلم‌های تاریخ سینماست. داستان فیلم، بر اساس زندگی اسکار شیندلر است، که یک تاجر و صنعتگر آلمانی است، و با این که عضو حزب نازی است، اما در جریان جنگ جهانی دوم، موفق می‌شود زندگی بیش از هزار نفر از یهودیان را نجات دهد. او با رشوه دادن به نظامیان و مقامات رایش سوم، توانست این افراد را به عنوان نیروی کار، از صف اعدام خارج کند.

۱۴ آذر ۱۳۹۵

ترکش کلمات و ارواح زخمی

هفته گذشته، در یکی از ایام تعطیل، در منزل مشغول به کار بودم. فردی در حال عبور از کوچه، مشغول صحبت با تلفن همراه بود. صدایش به قدری زیاد بود، که انگار در منزل ما مشغول مکالمه بود. اما مشکل، فقط صدای بلند این فرد نبود. او در حال مشاجره بود و از کلمات بسیار رکیکی استفاده می‌کرد. هم حس بدی را منتشر می‌کرد و هم ادبیات نامناسبی را اشاعه می‌داد.

۱۳ آذر ۱۳۹۵

نادان انگاری سازمان یافته

یکی از جالب‌ترین مشاهداتی که نسبت به دنیای اطراف دارم، بررسی رفتار فروشندگان در برخورد با مشتریان، و به خصوص نحوه معرفی و ارائه توضیحات درباره محصول مورد فروش است. برخی از این توضیحات ابتکار فردی فروشنده هستند؛ اما برخی نیز، صرفا محفوظاتی هستند که از یک منبع مطالعه کرده‌اند و یا از یک فروشنده باسابقه‌تر یاد گرفته‌اند.

۵ آذر ۱۳۹۵

قدمت خوب، قدمت بد

حدود چهار سال پیش، چند بانک ایرانی، جدال تبلیغاتی عجیبی را بر روی تاریخچه و قدمت آغاز کرده بودند. یکی می‌گفت من اولین بانک ایرانی هستم؛ با ۸۰ سال سابقه. دیگری می‌گفت من ۸۵ سال سابقه دارم، که نشان می‌داد اولین بانک ایرانی است؛ اما ادعایی هم در این خصوص مطرح نمی‌کرد. بانک سوم اما، آمد و یک سابقه ۹۱ ساله را مطرح کرد، و ادعاها را وارد فاز جدیدی کرد.

۲۰ آبان ۱۳۹۵

دیالوگی از فیلم امتیاز نهایی

فیلم امتیاز نهایی (Match Point)، اثری به کارگردانی وودی آلن در سال ۲۰۰۵ است. هر چند فیلم در ژانر جنایی و رومانتیک طبقه‌بندی می‌شود، اما گستره وسیعی از مفاهیم اجتماعی، شخصی و حتی فرهنگی را در خود دارد. شخصیت اصلی فیلم، جوانی ایرلندی و فقیر به نام کریستوفر ویلتون (با بازی جاناتان ریس میرز) است، که یک تنیس‌باز حرفه‌ای و مشغول مربی‌گری است. او که به تازگی به لندن آمده است، با یک خانواده بسیار ثروتمند آشنا می‌شود، و مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند. بارزترین ویژگی کریس، اعتقاد عجیب او به بخت و شانس است.

۱۹ آبان ۱۳۹۵

مصاحبه با سکان آکادمی

رادیو فول استک عنوان یکی از بخش‌های وبسایت سکان آکادمی است، که به ابتکار مدیر و موسس این سایت، آقای مهندس بهزاد مرادی به راه افتاده است. چند هفته پیش، من میهمان یکی از برنامه‌های رادیو فول استک ایشان بودم و مصاحبه‌ای داشتم، که در این پست، قصد دارم فایل صوتی آن را، با شما به اشتراک بگذارم.

۱۸ آبان ۱۳۹۵

چشمان بسته و دهان‌های باز

مدتی قبل، به طور اتفاقی یکی از برنامه‌های تلویزیون ایران را دیدم، که به موضوعات حوزه فناوری اطلاعات اختصاص داشت. موضوع برنامه خوب بود و به نظرم جالب آمد. اما در بخشی از برنامه، مواردی گفته شدند که بسیار متأثر کننده بودند.

در بخشی از این برنامه، چند موتور جستجوی ایرانی معرفی شدند، که توسط شرکت‌های داخلی طراحی شده‌اند، و البته که وجود این فناوری‌های بومی، بسیار بسیار خوشحال کننده است. خوب است که ما معادل وطنی و سفارشی شده از امکانات ارائه شده توسط شرکت‌های خارجی را داشته باشیم. و البته مهم‌تر از همه، این که شرکتی و مجموعه‌ای حاضر است روی این موضوعات سرمایه‌گذاری کند، به مراتب خوشحال کننده‌تر است. چرا که ایده‌های این چنینی، اغلب دیر بازده هستند، و برای سرمایه‌گذاران، چندان جذاب نیستند.

۱۷ آبان ۱۳۹۵

کسب و کارهای بین راهی

متأسفانه، آن طور که اغلب تجربه کرده‌ایم، کیفیت خدمات رستوران‌های بین راهی (البته اکثر آن‌ها، و نه همه‌شان)، چندان مطلوب نیست و به سختی می‌توان به سلامت و صحت غذاهای ارائه شده توسط آن‌ها، اعتماد کرد. اما ریشه این مشکل کجاست؟ و سئوال کلی‌تر این که: چرا اغلب کسب و کارهایی که بین راهی هستند و در محل گذر قرار گرفته‌اند، دارای کیفیت مناسبی در خدمات یا محصولات نیستند؟

۱۵ آبان ۱۳۹۵

ماجرای انتخاباتی پدر برتراند راسل

در یکی از زندگی‌نامه‌هایی که برتراند راسل درباره خودش نوشته است، او ماجرای رقابت انتخاباتی پدرش برای ورود به پارلمان را بیان می‌کند. نکات جالبی در این پاراگراف نه چندان کوتاه هستند. قصد ندارم توضیح زیادی در این خصوص بنویسم. ابتدا ترجمه فارسی و سپس متن اصلی این پاراگراف در ادامه آمده است.