۲۸ خرداد ۱۳۹۶

آموزش، نیازی اساسی و بی بدیل

پیش از این، درباره تاثیر و جایگاه آموزش در ایجاد توسعه پایدار، مقاله‌ای [+] نوشته بودم. آموزش، اساسی‌ترین تفاوت را میان ما و سایر جانداران ایجاد کرده است. علی رغم این که حیوانات نیز فرایند آموزش را دارند، اما مهم‌ترین بخش از دانش آن‌ها، به صورت غریزی و از طریق حافظه شیمیایی که در رشته ژنی آن‌ها تعبیه شده است، منتقل می‌شود. اما انسان، صرفا وابسته به عملکرد طبیعت نبوده است و مسیری به مراتب سریع‌تر را با اختراع زبان و خط، برای انتقال دانش ایجاد کرده است. این کلید موفقیت ما در سیاره زمین است. همین الگوی موفقیت برای رقابت میان جوامع و کشورهای مختلف نیز تکرار شده است. جامعه‌ای که دانش را به خوبی دریافت و ذخیره کرده، و به طرز مناسبی با آموزش آن را منتقل نموده است، اغلب برنده رقابت‌های مهم بوده است.

۲۳ خرداد ۱۳۹۶

چرا ما نتوانسته‌ایم؟

تصویر این نوشته، مربوط به پرده عمودی نصب شده در یکی از دفترهای کاری است، که فرادرس در آن‌ها فعالیت می‌کند. این دفتر را، سال ۱۳۹۱ اجاره کردیم و همان موقع، به یک نصاب پرده گفتیم، که بیاید و یک پرده حائل را، نصب نماید. من بیرون از دفتر بودم و وقتی که عصر به دفتر برگشتم و نتیجه را دیدم، واقعا متعجب شدم. پس از چندین بار بدقولی، نصاب محترم آمده بود، و این نتیجه کارش بود. به وضوح خط نصب پرده، عمود بر دیوار نیست و منظره ناخوشایندی را ایجاد کرده است.

۱۵ خرداد ۱۳۹۶

نمایشگاه کتاب و آینده نشر کاغذی

در این پست صوتی، به موضوع «نمایشگاه کتاب و آینده نشر کاغذی» پرداخته‌ام. موارد مهمی هستند که در این پادکست در مورد آن‌ها صحبت شده است و به زعم من، آینده تولید محتوا و صنعت نشر ایران، با توجه به مواردی که اینجا بیان شده‌اند، نیازمند توجه ویژه است. هم فرصت مهمی در پیش داریم و هم در صورت عدم توجه، تهدیدهای بزرگی در کمین ما هستند.

۷ خرداد ۱۳۹۶

سازهای مخفی

موسیقی یکی از هنرهای پرمناقشه و بحث برانگیز، به خصوص در کشور ما بوده است. تقریبا، هیچ فردی را نمی‌توان پیدا کرد که نسبت به موسیقی بی‌تفاوت باشد. چه کسی را می‌توان یافت که آوای ملکوتی مرحوم موذن‌زاده را در اذان معروف ایشان، که در دستگاه بیات ترک و گوشه روح الارواح تلاوت شده است، عاشقانه نشنیده باشد؟ واقعا می‌توان شاهکاری مثل ربنای استاد شجریان را با چیز دیگری جایگزین کرد؟ یا قطعاتی مثل «ای ایران»، «مرغ سحر»، و «الهه ناز» با صدای خوانندگان مختلف، حتما مقبول نظر میلیون‌ها ایرانی بوده است. هر فردی، با هر فکر و عقیده‌ای، حتما یک سبک موسیقی مطلوب برای خودش دارد؛ و خوشبختانه تنوع موجود در موسیقی ایرانی، از موسیقی‌های محلی گرفته، تا سنتی و مدرن، امکان پوشش انواع سلایق را فراهم کرده است.

۳ خرداد ۱۳۹۶

آرزوی ساعت‌ساز نابینا

سال‌های پایانی جنگ و آژیرهای وضعیت قرمز را، کم و بیش به یاد دارم. حقیقتا روزهای سختی بودند. خانه ما تا ۱۵ سالگی من، در غرب تبریز و نزدیک یک کارخانه کبریت‌سازی بود. برج‌های صنعتی این کارخانه، که شبیه آدمک‌های بزرگ بودند، در هنگام غروب آفتاب، منظره هولناکی داشتند. ۸ یا ۹ ساله بودم و هنوز فکر می‌کردم که یکی از آن آدمک‌ها، صدام است؛ ترس عجیبی داشتم. عمیقا معتقدم که جنگ، بزرگ‌ترین آفت بشریت است و امیدوارم، نه در ایران و نه در هیچ کجای جهان، جنگی در نگیرد.

۲ خرداد ۱۳۹۶

قطره قطره جمع گردد …

تا کنون در نوشته‌های متعددی، بیش از هر چیز دیگری، بر اهمیت کارهای کوچک تأکید کرده‌ام؛ چه خوب و چه بد. معتقدم اگر قرار است بهبودی در چیزی ایجاد شود، بهتر است به تدریج با گام‌های کوچک باشد. چرا که گام‌های بزرگ و آنی، حتی اگر مقدور باشند، امکان شکست و ریسک بالایی دارند.

۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۶

ظالمان روزمره

اغلب وقتی صحبت از صفت ظالم است، ما یاد پادشاهان خودکامه، خونخوار و سفاک می‌افتیم. اما ستمکاری و ظلمت گستری، نیازی به تخت پادشاهی ندارد. صاحب موتور سیکلتی که در تصویر این نوشته می‌بینید، الحق که ستمکار است. حتی به زعم من، ستمکارتر از پادشاهان بدنام تاریخ است. چرا که این فرد، تقریبا هر آنچه در توان داشته، به کار بسته است. اما مطمئن نیستم که مثلا، چنگیز خان مغول هم آیا واقعا همه تلاشش را کرد و همه امکاناتش را به کار بست، یا نه؟ اما آن طور که به نظر می‌رسد، این فرد، واقعا از آنچه در توانش بوده، حتی ذره‌ای کم نگذاشته است.

۸ اردیبهشت ۱۳۹۶

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست …

صبح امروز برای خرید نان، از خانه بیرون رفتم. در حالی که پیاده به سمت نانوایی می‌رفتم، شاهد اتفاق ناخوشایندی بودم. مرد جوانی با ماشینش، در خلاف جهت مجاز، وارد کوچه‌ای شده بود، و در ماشینش را هم باز گذاشته بود؛ به نحوی که، افرادی که در مسیر صحیح می‌خواستند عبور کنند، به سختی می‌توانستند رد شوند. پیرمردی با ماشین سواری‌اش می‌خواست رد شود، و بوق ملایمی زد که این جوان، در ماشینش را ببندد و اجازه عبور بدهد. اما واکنش مرد جوان، به جای عذرخواهی و یا عمل به خواسته پیرمرد، این حرف بود که: «تریلی نیست که. رد میشه. برو. چرا بوق می‌زنی؟»؛ و چند حرف ریز و درشت دیگر، که نمی‌توانم بازگو کنم.

۲۹ فروردین ۱۳۹۶

کارهای خوب را ببینیم

لطفا تصویر مربوط به این نوشته را با دقت مشاهده کنید. موضوع بحث این نوشته، در خصوص چرایی استفاده از این تصویر است. تصویر مربوط به در یک بطری شیر، محصول شرکت پاژن است. این نوشته یک تبلیغ نیست؛ بلکه قصد دارم یک چیز به خصوص را در مورد سوژه تصویر بیان کنم. اگر دقت کنید، یک زایده بر روی در بطری است که کارکرد آن، باز کردن پرس پلاستیکی بطری، در زمان اولین استفاده است. این را چند وقت پیش متوجه شدم؛ البته شاید موضوع جدیدی نباشد و تعداد زیادی از شما، از آن مطلع باشید. اما دلیل پرداختن من به این موضوع، این است که با توجه به مشاهداتی که انجام دادم، تنها شرکتی که این نکته را در طراحی در بطری در نظر گرفته است، همین شرکت است. به نظر من، این که برای باز کردن پرس یک بطری، مجبور نباشم از چاقو یا یک چیز برنده دیگر استفاده کنم، خیلی موضوع مهمی است و مزایای فراوانی دارد. از این بابت، باید از شرکت پاژن تشکر کرد، و مزایای کارشان را گفت.

۲۱ فروردین ۱۳۹۶

ماجرای جالب فیلم اثر پروانه‌ای

مدتی قبل، مطلبی [+] را در خصوص اثر پروانه‌ای و فیلمی به همین نام، نوشته بودم. شخصا یک خاطره جالب از این فیلم دارم، که احساس می‌کنم منشأ آن، شیطنت کارگردان این فیلم بوده است، و می‌خواهم در این نوشته، برایتان تعریف کنم. اولین بار که این فیلم را دیدم، بر می‌گردد به سال ۱۳۸۵، که آن زمان در دانشگاه فردوسی مشهد، دانشجوی کارشناسی ارشد بودم. دفعات دیگری که فیلم را دیده‌ام، دقیقا یادم نیست. اما سال گذشته، بعد از مدت‌ها با همسرم و دو نفر از بستگان، به تماشای این فیلم نشستیم.

پس از این که به پایان فیلم رسیدیم، گفتم که: «دفعه قبل این فیلم این طور تمام نشده بود». اما واکنش دوستان این بود که: «ظاهرا بیش از اندازه داستان فیلم را جدی گرفته ای. فکر می‌کنی اثر پروانه‌ای اینجا هم رخ داده است؟». به هر حال، اصرار از من بود و انکار از دوستان. ناگفته نماند، که به این فکر افتادم که حتما علایم پیری در من ظاهر شده‌اند. چون تقریبا مطمئن بودم که هیچ صحنه از فیلم‌ها را، فراموش نمی‌کنم.

از این ماجرا گذشت، تا این که چند وقت پیش، به صفحه ویکی‌پدیای این فیلم رسیدم. همان طور که در این لینک [+] آمده است، فیلم اثر پروانه‌ای، چهار پایان‌بندی مختلف دارد! شخصا این را نمی‌دانستم و وقتی متوجه این موضوع شدم، یکی از معماهای موجود در ذهنم، حل شد. متوجه شدم که من در واقع دو نسخه مختلف از فیلم را دیده‌ام. وجود چند پایان‌بندی برای یک فیلم، چیز بی‌سابقه‌ای نیست؛ اما برای این فیلم با این موضوع خاص، باید اعتراف کنم که تجربه بسیار با مزه‌ای برای من ایجاد کرد.