در پشت برخی لطیفهها، مطالب جالبی هستند که اغلب خنده حاصل از شنیدن آنها، امکان دیده شدن این نکات را از بین میبرد. امروز میخواهم یکی از لطیفههایی را که اغلب شنیدهایم، بازگو کنم و سپس توضیح دهم که چطور در زندگی شخصیام و البته در فرادرس و کاپریلا، این موضوع به عنوان یک اصل رفتاری در نظر گرفته شده است. لطیفه از این قرار است:
جمعی از مردان در کافهای نشسته بودند و یک مسابقه و شرط بندی در حال برگزاری بود. از مردی پرسیدند: آیا تو میتوانی ۵ عدد بربری را بخوری؟ مرد گفت: بگذارید بروم بیرون و برگردم. آن مرد پس از بازگشت، ۵ بربری خواست و همه را خورد؛ طبعا جایزه آن مرحله را هم گرفت. در مراحل بعدی، این موضوع برای ۱۰، ۱۵ و ۲۰ بربری هم تکرار شد، و آن مرد، همه جایزهها را برد. از او پرسیدند: جایزهها را بردی؛ نوش جانت. اما حکمت این بیرون رفتنها چه بود؟ مرد در پاسخ گفت: زمانی که شما از من میپرسیدید که آیا میتوانم ۱۰ بربری بخورم یا نه، بیرون میرفتم، ۱۰ بربری میخریدم، میخوردم و زمانی که اطمینان حاصل میکردم، برمیگشتم و میگفتم که میتوانم.