از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست …
صبح امروز برای خرید نان، از خانه بیرون رفتم. در حالی که پیاده به سمت نانوایی میرفتم، شاهد اتفاق ناخوشایندی بودم. مرد جوانی با ماشینش، در خلاف جهت مجاز، وارد کوچهای شده بود، و در ماشینش را هم باز گذاشته بود؛ به نحوی که، افرادی که در مسیر صحیح میخواستند عبور کنند، به سختی میتوانستند رد شوند. پیرمردی با ماشین سواریاش میخواست رد شود، و بوق ملایمی زد که این جوان، در ماشینش را ببندد و اجازه عبور بدهد. اما واکنش مرد جوان، به جای عذرخواهی و یا عمل به خواسته پیرمرد، این حرف بود که: «تریلی نیست که. رد میشه. برو. چرا بوق میزنی؟»؛ و چند حرف ریز و درشت دیگر، که نمیتوانم بازگو کنم.
این واکنشی نیست که از یک انسان متمدن در سال ۲۰۱۷ بشود انتظار داشت. رفتار این فرد، چند اشتباه بزرگ را در بر دارد. اول این که، این فرد بر خلاف قانون، وارد کوچه شده بود و ابدا، از این بابت شرمسار یا ناراحت نبود. علاوه بر این، به صورت غیر مسئولانه و بدون ملاحظه، در ماشینش را باز گذاشته بود. دوم این که، احترام سن و سال این پیرمرد را در نظر نگرفت؛ حتی این احتمال را نداد که شاید ایشان بر حسب شرایط خاصی که میتواند داشته باشد، احتمالا نتواند به مهارتی مشابه با خودش، رانندگی کند. و نهایتا این که، بدون این که بداند با چه کسی مشغول صحبت کردن است، شروع کرد به ارائه واکنش تند.
در این مورد آخر، اصلا اخلاق و قانون را بگذاریم کنار؛ انسان عاقل، با کسی که نمیشناسد کیست و جایگاه اجتماعیاش چیست، آن هم در جایی مثل ایران، بی خود و بی جهت نباید درگیر شود. واقعا این احتیاط، شرط لازم عقل است. یعنی بزرگترین خبط و خطای این فرد را، نه بیقانونی و نه بیاخلاقی، بلکه حماقتش میدانم. البته پیرمرد، با آرامش کامل رد شد و رفت؛ اما امکان داشت که هزینه و تبعات بزرگی برای مرد جوان به همراه داشته باشد. به هر حال، این جوان بی قانون، که احتمالا توقع پست مدیریتی دارد و فکر میکند به او ظلم شده است، این رفتار زشت را از خود به یادگار گذاشت. چنین فردی، هیچ گاه حق ندارد، از بیقانونی و بیاخلاقی هیچ کسی، گله کند. چون از کوچکترین فرصتی برای نمایش زشتی، صرف نظر نکرده است. در شوری آشی که صدای همهمان را در آورده است، نمک هر بیقانونی و بیاخلاقی کوچکی مثل این، حتما نقش دارد.
رامین
با سلام، من هم کاملاً با صحبت شما موافقم، نمونه های فراوانی رو از این دست میشه مثال زد، مثل عبور موتورسیکلت ها از پیاده رو که چند وقت پیش در وبلاگ چند توریست که از تهران بازدید کرده بودند مشاهده کردم. من هم مثل شما “از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست …”. این ها همه نمونه های کوچکی از رفتارهای نابخردانه ایه که ما ایرانیها داریم. اما راه حل چی می تونه باشه؟ گذاشتن و رفتن؟ یا ایستادن و آینده ی بهتری رو ساختن؟
کلامی
سلام. ممنون از بیان دیدگاهتان. راه حل، شروع از خودمان و اطرافیان نزدیک است. اگر فردی، در طول روز، فقط در حد یک پارک نادرست، حقوق دیگران و قانون را رعایت کند، خیلی از مشکلات حل میشوند. متأسفانه اثر اقدامات کوچک، بعضا دست کم گرفته میشود. فکر میکنیم که حتما باید در فضای فرهنگی جامعه، یک انقلاب یا معجزه رخ بدهد. چنین معجزهای، هیچ گاه رخ نخواهد داد. این موارد، باید به مرور حل شوند. رفتن، اگر به بهانه رسیدن به جایگاه و شرایط بهتر است، صرفا زندگی خودمان را تغییر میدهد. اما ماندن، همان شرایط را در ایران ساختن است؛ آن هم برای همه. متشکرم از همراهیتان. موفق باشید.