چه کنم؟
از فراقت همه ایّام ننالم، چه کنم؟ | من که فارغ ز همه قیلم و قالم، چه کنم؟ | |
سالها رفت و غمت خاطرِ من زخمی کرد | تو بگو، با نَمَکت، روی خیالم چه کنم؟ | |
نکند روز وصالی نرسد در تقویم | بی تو من ثانیه و روزم و سالَم چه کنم؟ | |
منِ بیچاره فقط، دار و ندارم غم توست | غیر از این، با همه ثروت عالم چه کنم؟ | |
آن چنان غرق تمنّای تو بودم جانم | ماضیام سوخت و درمانده حالم، چه کنم؟ | |
آسمان، بار امانت به منِ مسکین داد | ماندهام با بدی قرعه و فالم چه کنم؟ | |
من در این گوشه عُزلت، تو در آن بُرج رفیع | وقت پرواز که شد، بی پر و بالم چه کنم؟ | |
گشت ارشاد و حجابی که میان من و توست | منِ گمراه که محروم ز شالم، چه کنم؟ | |
هر کسی را هدفی هست و مرادی و غمی | من که دلبسته آن صورت و خالم، چه کنم؟ | |
فکر دنیا و غم آخرتم نیست که نیست | این چنین باخته با وِزر و وَبالم چه کنم؟ | |
قرنها بگذرد و خاک شود این تن من | شک نکن، باز پُر از شورم و حالم، چه کنم؟ | |
نام من گر چه کلامی است، سخندانم من | لیک در محضر تو، گنگم و لالم، چه کنم؟ | |
سید مصطفی کلامی هریس تابستان ۱۳۹۸ |