22 اکتبر 2016

گونول گلیپ تنگه گینه …

گونول گلیپ تنگه گینه …

در این نوشته قصد دارم این شعر ترکی را، که ۱۰ سال پیش در قالب ترکیب بند سروده‌ام، با همراهان گرامی به اشتراک بگذارم. برای دوستانی که با زبان ترکی آذربایجانی آشنایی ندارند، ترجمه فارسی را نیز در ادامه آورده‌ام.

گونول گلیپ تنگه گینه، نیسگیل ادیر خیالیوی
آخ بیلیسن اَسَر جانیم، گورنده گول جمالیوی
اورک گلیپ جانه داهی، چکنمیری ملالیوی
بیلمزیدیم سن‌سیزلیقین، گون‌لری زای طعمی ورر
سن اولماسان بختیم یاتار، گوزلریمین نوری گدر
.
آچیپ گینه دفتریمی، ازبرلیرم سوزلریوی
قلم گوتورموشم گینه، ساییخلیرام گوزلریوی
یاخیپ یاندیرسادا منی، سوندورمرم کوزلریوی
یاده سالیپ عشقیمیزی، گاه آغلیرام، گاه گولورم
عشقین ادیپ منی دلی، بونی اوزوم ده بولورم
.
یاده توشور کوسماقیمیز، سونرا گلیپ باریشمالار
پنجره‌دن پنجره‌یه، گوز زیللییپ باخیشمالار
شیرین شیرین سوزلریمیز، یاددا قالان دانیشمالار
هر لحظه‌سی گوهر اولان، خاطره‌لر واریم منیم
اولا جانیم فدا سنه، جانیم منیم، یاریم منیم
.
قوجاخلییپ دیزلریمی، گوزلریمی یاغدیریرام
حسرتیلن گوزلریمی، گوزلریوه باخدیریرام
داماردا من قان یرینه، محبتین آخدیریرام
سن‌سیز اولان هر گیجه ده، اولدوز ساییپ آه چکیرم
قلبیمده بیر بوش یر اولا، شخم ایلییپ عشق اکیرم
.
نفس گلیپ گیدن سوره، دویون توشوپ جانیم سنه
درده توشوپ جانیم گینه، باغلی‌دی درمانیم سنه
جوشوپ داشیپ قاینامایا، نیازی وار قانیم سنه
گوز وررم من یولونا، جان ادرم فدا سنه
مریض اولام بیر باخیشین، اینان اولار شفا منه
.
بایرام یلی اَسَر گینه، دونان جانیم اوزون تاپار
چارشنبه بختیمی آچار، آغ آتینی مینیپ چاپار
کسیلدی طاقتیم جانیم، گل منی‌ده آپار، آپار
یادین قالیر اوت سینه‌مه، حسرت اوتی وورور یادا
آخ نیلییم من اولرم، سن اولماسان بو دنیادا
.
گوز آلتی باخ جان اول منه، قویما جانیم باتیپ یاتا
بلکه منیم یورقون جانیم، یورقونلوقون داشین آتا
هیچ اولماسا گوزلریمین، گوزلریوه یولی چاتا
کاش اولمییم سنی گورم، دوداخلاریم سنی دادا
منیم آرزوم بودور فقط، نامرد اولان بو دنیادا
.
سیدمصطفی کلامی هریس
۱۳۸۵، سون باهار

دکلمه این شعر از زبان خودم، در ادامه قابل شنیدن است:

ترجمه فارسی این شعر، در ادامه آمده است:

بسیار دلتنگ شده‌ام و خیال تو را، با حسرت در خود دارم
همان طور که می‌دانی، جانم هر زمان از دیدن تو، به لرزه می‌افتد
جانم به لب رسیده است و نمی‌توانم غم دوری‌ات را تحمل کنم
نمی‌دانستم که روزهای بی تو، قرار بود این چنین تلخ باشند
اگر نباشی، بخت با من یار نخواهد بود و نور چشمانم را از دست می‌دهم
.
باز هم دفترم را باز کرده‌ام و حرف‌هایت را حفظ می‌کنم
باز هم قلم برداشته‌ام و مدام نقش چشمانت را زمزمه می‌کنم
هر چند مرا بسوزاند، هیچ گاه آتش عشقت را خاموش نخواهم کرد
عشق‌مان را به یاد می‌آورم، گاه گریه می‌کنم و گاه می‌خندم
عشقت مرا دیوانه کرده است، این را خودم هم می‌دانم
.
قهرها و آشتی‌های پس از آن را به یاد می‌آورم
از پنجره‌ای به پنجره‌ای دیگر، زل زدن و نگاه کردن‌هایمان را
و حرف‌های شیرین و صحبت‌های به یاد ماندنی‌مان را
خاطراتی با تو دارم که هر لحظه‌اش گوهری قیمتی است
جانم به فدایت، ای یار من، ای جان من
.
در حالی که زانوهایم را بغل کرده‌ام، چشم‌هایم را می‌بارانم
با حسرت چشم‌هایم را، در معرض چشمان تو قرار می‌دهم
من در رگ‌هایم، به جای خون، محبت تو را جاری کرده‌ام
هر شب را که بدون تو هستم، ستاره می‌شمارم و آه می‌کشم
در قلبم اگر یک جای خالی هم باشد، شخم می‌زنم و در آن عشق می‌کارم
.
تا زمانی که نفسی دارم، جانم به جانت گره خورده است
جانم را درد فرا گرفته است و درمانم وابسته به توست
برای این که خون در رگم بجوشد، به تو نیازمندم
چشمانم را در راهت می‌دهم، جانم را فدایت می‌کنم
مریض هم که باشم، باور کن که یک نگاهت درمان من خواهد شد
.
باز هم باد نوروزی خواهد وزید و این تن یخ زده من، گرم خواهد شد
چهارشنبه سوری بختم را خوش خواهد کرد، و اسب سفیدش را می‎‌تازاند
دیگر طاقت ندارم، بیا و مرا هم با خود ببر، با خود ببر
یاد تو آتش در سینه‌ام جمع می‌کند، و آتش حسرت بر افکارم می‌زند
چه کار کنم که اگر تو در این دنیا نباشی، حتما می‌میرم
.
زیر چشمی هم که شده، یک نگاهی به من کن و نگذار بمیرم
شاید این تن خسته من، برای همیشه خستگی‌هایش را در کند
حداقل راهی از چشانم به سوی چشمانت پیدا کنم
کاش نمیرم و تو را ببینم، و لب‌هایم تو را در یابد
در این دنیای نامردی، تنها آرزوی من، همین است و بس
.
سیدمصطفی کلامی هریس
پاییز ۱۳۸۵
اشتراک‌گذاری این مطلب:
  • facebook
  • twitter
  • gplus

با من در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید:

دیدگاه‌ها

  1. رها
    ۲ آبان ۱۳۹۵

    بسیار عالی

دیدگاه خود را بیان کنید

دیدگاه‌ها