ز حال آن خم ابرو …
سلام گویم و در دل، طمع ندارم من | به غیر صدق و صفا، تحفهای نیارم من | |
اگر مرا به صفایت، ز درد من پرسی | بگویمت که ندیدم، جفا ز یارم من | |
سئوال مردم زاهد، جواب درد من است | عجب ز کار جهانم، گناهکارم من | |
ز روز واقعه ما را، گناه غیر تو نیست | قسم به نام حقیقت، که رستگارم من | |
گرم جهان به ملامت، مرا به یاد آرد | به غیر جام شرابم، به یاد نآرم من | |
کتاب و دفتر و درسم، چه داند از غم من؟ | ز حال آن خم ابرو، که یاد دارم من | |
اگر قلم بتواند، نگارد از غم دل | بگو کلامیام و بیدل و قرارم من | |
سیدمصطفی کلامی هریس |
مرتضی
اغراق نمی کنم زیباترین شعری بود که تا بحال خونده بودم
کتاب و دفتر و درسم چه داند از غم من ز حال آن خم ابرو . که یاد دارم من
برای این بیت گرسیدم