قانون، اخلاق و شرافت انسانی
چند وقت پیش، فیلم پل جاسوسها (Bridge of Spies)، محصول ۲۰۱۵ و ساخته استیون اسپیلبرگ را دیدم. فیلم، همان طور که انتظارش را داشتم، یک شاهکار بود؛ به خصوص بازی زیبای تام هنکس و دیالوگهای اثرگذاری که در فیلم استفاده شده بود، بیش از همه، جلب نظر میکرد. فیلم مربوط به سرگذشت واقعی جیمز بریت داناوان، یک وکیل آمریکایی است، که تلاشهای زیادی را برای آزادی زندانیان کرده است، که یکی از معروفترین آنها، مبادله اسرا میان شوروی سابق و آمریکا، در دهه ۶۰ میلادی است و در فیلم مذکور، این موضوع به تصویر کشیده شده است.
در یکی از بخشهای فیلم، جیمز داناوان به همراه هافمن، که مأمور سازمان CIA است، به یک کافه میرود و دیالوگی این چنین بین آنها میگذرد:
– مأمور هافمن: ادای بچه مدرسهای برای من در نیار. ما اینجا کتاب قانون نداریم.
– جیمز داناوان: تو مأمور هافمن هستی. درسته؟
– بله.
– اصالتا آلمانی هستی؟
– درسته. چطور؟
– اسم من هم داناوانه. ایرلندی هستم. از دو طرف. هم پدر، هم مادر. من ایرلندیام و تو آلمانی. ولی چه چیزی من و تو رو آمریکایی میکنه؟ فقط یک چیز. یک و فقط یک چیز. کتاب قانون. ما به اون قانون اساسی میگیم و با قواعدش موافقیم، و همین باعث میشه که آمریکایی باشیم. این همه اون چیزیه که ما رو آمریکایی میکنه. پس به من نگو که هیچ کتاب قانونی وجود نداره، و اون طوری سرت رو برای من تکون نده، مردک عوضی.
داناوان با احساس مسئولیت منحصر به فردی، در مقابل همه افراد، حتی جاسوس دشمن، از خط قانون، انصاف و شرافت انسانی هیچ گاه لغزش نمیکند و فقط چنین فردی میتواند در طول زندگی ۵۲ سالهاش، باعث آزادی قریب به ۱۰ هزار زندانی شود. به عقیده من، داناوان مردی است که فقط مناظر اطراف را نمیبیند؛ آن ها را با عمق وجودش درک میکند و به دنبال راه حل است. تسلیم شرایط نمیشود و لحظهای از هدفش پا پس نمیکشد. به معنای واقعی کلمه، مرد مذاکره و راه حل است.