6 آوریل 2016
اعتیاد به حرکت، دلیل اصلی ایجاد مغز
میلیاردها سال پیش، زمانی که اولین مولکولها توانستند رمز زندگی را کشف کنند، حیات بر روی زمین متولد شد. در همان مراحل نخستین فرایند تکامل، نیاکان تک سلولی ما، به فکر توسعه مکانیکی بودند و ادوات حرکتی را ایجاد کردند. به مرور، روشهای پیچیدهتری برای حرکت ایجاد شدند، که کم و بیش در میان موجودات تک سلولی امروزی نیز، میتوان آنها را دید.
شیوه حرکتی موجودات زنده مختلف، در طول فرایند تکامل، کاملا با نیازهای آنها تطابق پیدا کرده است. گیاهان به معنای واقعی کلمه، ساکن نیستند و در مقایسه با جانوران، از استراتژیهای کاملا متفاوتی برای حرکت استفاده میکنند. در حالت کلی، میان حرکت موجودات دارای سیستم عصبی و موجودات فاقد مغز، تفاوتهای اساسی از نظر هدف، انگیزه و سرعت وجود دارد. حرکت یک گربه برای شکار یک پرنده کوچک با حرکت آرام و پیوسته یک گیاه و یا حرکت غیر هدفمند (یا کمتر هدفمند) یک میکروب، اصلا قابل مقایسه نیست.
پیشنهاد میکنم سخنرانی دکتر دانیل وُلپرت (Daniel Wolpert) را بر روی وبسایت TED مشاهده کنید. او به عنوان یک دانشمند علوم اعصاب، معتقد است که اساسا مغز برای حرکت به وجود آمده است و این همه پیچیدگی، برای بر طرف کردن نیاز شدید جانوران به حرکت ایجاد شده است. دکتر ولپرت یک مثال جالب هم دارد؛ نوعی آب دزدک دریایی را در سخنرانیاش معرفی میکند که در دوران اولیه زندگی خودش، یک سیستم عصبی و مغزی کامل دارد. در دریا شنا میکند و نهایتا یک سنگ یا صخره مناسب برای استقرار و ادامه زندگی پیدا میکند. به محض این که مکان مناسب را یافت، اولین کاری که میکند این است که مغز و سیستم عصبی خود را به عنوان غذا میخورد. چرا که دیگر نیازی به این سیستم لوکس و تزئینی ندارد؛ زیرا پس از آن، نیازی به حرکت نخواهد داشت.
شاید در نگاه نخست، منشأ نیاز به حرکت، توانایی جستجو برای غذا باشد. تا حدود زیادی درست است؛ اما از دیدگاه دیگری نیز به این موضوع میتوان نگاه کرد. ما موجودات زنده، بودن در یک مکان یا زمان خاص را، از اتمها و سلولهای ماقبل تاریخ به ارث بردهایم. اساسا نمیتوانیم تصورش را هم داشته باشیم که در هیچ جا یا هیچ زمانی نباشیم؛ قطعا معنای خاصی ندارد و اگر بیشتر به آن فکر کنید، بسیار وحشتناک میشود. در واقع اساس وجود ما، بر بودن در یک چارچوب زمانی و مکانی خاص است.
نیاکان ما سادهترین راه را برای توسعه یافته و برای ما به یادگار گذاشتهاند و آن حرکت در سه بعد مکان است؛ معلوم نیست که آیا تلاشی برای حرکت در زمان هم انجام دادهاند یا نه؟ اما قدر مسلم این است که اگر چنین ارثی هم از آنها به یادگار مانده باشد، ما انسانها از آن بیبهره بودهایم.
ما در بخشی و لایهای از جهان هستیم که ذهن ما دائما با مفهوم مکان و زمان بمباران میشود و آن قدر به این مفهوم وابسته و معتاد شدهایم که قطع شدن این جریان، دقیقا مترادف با پایان زندگی ماست. کلیت فرایند زندگی برای ما، مثل یک چرخ و فلک همستر است، که همه تلاش ما در چراخان نگه داشتن چرخ آن بوده است. اما چرخ زندگی ما انسانها، تعداد بُعدهای به مراتب بیشتری دارد که برای پاسخگویی به اعتیاد به مراتب پیچیدهتری تدارک دیده شده است.
مهدی معتمدی
جالب و جذاب بود