دیالوگی از فیلم «پرندهباز آلکاتراز»
فیلم پرندهباز آلکاتراز (The Birdman of Alcatraz)، ساخته شده در سال ۱۹۶۲ به کارگردانی جان فرانکن هایمر، روایت زندگی واقعی رابرت استراود است که حداقل ۵۴ سال از زندگیاش را در زندان سپری کرده است، که ۴۲ سال از این مدت، به صورت انفرادی بوده است. زمانی که رابرت استراود فقط ۱۹ سال داشت، به جرم قتل به ۱۲ سال زندان محکوم میشود؛ اما اتفاقاتی که برای او پیش میآید باعث میشود که محکومیتهای به مراتب طولانیتری به پروندهاش افزوده شود. اما او که به عنوان مجرم وارد زندان شده بود، طی چند سال، تبدیل به آگاهترین فرد در زمینه امراض پرندگان میشود. توصیه میکنم که این فیلم جالب را ببینید.
در بخشی از فیلم، زمانی که زندانبان قدیمی «هاروی شومیکر» به دیدار رابرت میآید، مکالمهای میان آنها اتفاق میافتد که بسیار جالب است:
– رابرت: بعد از این همه سال، تو بهتر میدونی که چطور منو بترسونی، هاروی.
– هاروی: لعنت به تو! فکر میکنی من خودم دلم میخواد مجازاتت کنم؟ ما با هم پیر شدیم و در همه این مدت، تنها چیزی که ازت خواستم، همکاری بود. و تنها چیزی که دیدم، لجبازی بوده. هیچ وقت نشانهای از اصلاح (Rehabilitation) از خودت نشون ندادی.
– اصلاح؟
– بله، اصلاح.
– من فکر میکنم حتی نمیدونی این کلمه یعنی چی؟ میدونی؟
– توهین نکن.
– دیکشنری وبستر میگه که این کلمه، از ریشه لاتین Habilis میاد. معنیش اینه: کسب مجدد عزت. آیا توی شغل تو، برگشت دادن عزت از دست رفته یک نفر، جایی داره؟ تنها دغدغه شما اینه که اون چطور رفتار میکنه. این رو مدتها قبل به من گفتی و من هیچ وقت فراموش نمیکنم: «تو باید طبق معیارهای ما رفتار کنی». و در این ۳۵ سال، حتی یک اینچ از این موضع عقبنشینی نکردی. تو دوست داری زندانیهات، اون بیرون مثل عروسک خیمه شب بازی باشن، با ارزشهایی که تو تایید کردی؛ با مفهوم تو از مطابقت؛ با مفهوم تو از رفتار؛ با مفهوم تو از اخلاق. به همین دلیله که شکست خوردی، هاروی. تو و همه علم کیفرشناسی. چون شما مهمترین چیز زندانیها رو ازشون میدزدین: هویتشون. اون بیرون گم میشن؛ مثل یک ماشین زندگی میکنن. اما پشت این، یک نفرت عمیقه؛ به خاطر کاری که شما باهاشون کردین. در اولین فرصتی که بتونن، به جامعه ضربه میزنن. نتیجه؟ بیشتر از نصفشون دوباره برمیگردن زندان. حالا اینها روی توی کتابم نوشتم. بهت پیشنهاد میدم که کامل بخونیش.
– خیلی خوب. تو حرفت رو زدی. من باید با خودم حرف بزنم. [هاروی بلند میشود که برود.] آب و هوای سان فرانسیسکو اصلا مناسب درد و رنج یک پیرمرد نیست.
– کجات درد میکنه، هاروی؟
– شونه چیم، تا پایین بازوم.
– باید یک چک آپ پزشکی بشی.
– درسته.
نقد مشابهی را، تا حدودی فیلم مارمولک (به کارگردانی کمال تبریزی) به نظام بازپروری و تادیبی دارد. شاید آخرین حرف مجاور (زندانبان) در این فیلم، نشان از درس گرفتن او داشته باشد.