چمدانهایی که پر میشوند …
پیش از این، دیالوگی از فیلم فهرست شیندلر را در اینجا نوشته بودم. یکی دیگر از سکانسهای بسیار جالب این فیلم بینظیر، مربوط به زمانی است که همسر اسکار شیندلر، پس از مدتها به دیدن او میآید. آنها در رستورانی نشستهاند و اسکار در مورد موفقیتهایی که اخیرا کسب کرده است، صحبت میکند. به نظر او، مردم آنجا به این زودیها اسم اسکار شیندلر را فراموش نخواهند کرد؛ مردی که با یک چمدان خالی آمد و با دو صندوق پر از پول، برگشت. در ادامه، او به مطلب جالبی اشاره میکند. متن دیالوگ را در ادامه آوردهام.
امیلی (همسر اسکار): خیلی خوشحال کننده است که میبینم هیچ چیزی تغییر نکرده است.
اسکار شیندلر: تو اشتباه میکنی، امیلی. [کمی مکث میکند.] هیچ راهی نبود که قبلا بتوانم این را متوجه شوم؛ اما همیشه یک چیزی کم بود. حالا میبینم در همه کارهایی که قبلا امتحان کردهام، این من نبودم که عامل شکست بود. چیزی کم بود. حتی اگر میدانستم که این عامل چیست، کاری هم از دستم بر نمیآمد؛ چون نمیشود آن را ایجاد کرد. و این چیز به خصوص، عامل همه تفاوتها میان موفقیت و شکست است.
امیلی: شانس؟
اسکار شیندلر: [نه.] جنگ!
فیلم فهرست شیندلر، از جمله آثاری است که قطعا ارزش چند بار دیدن را دارد و بعید است از این تماشای چند باره، لذتی مضاعف عاید کسی نشود.