4 می 2016

صدای مهربان یک یار قدیمی

صدای مهربان یک یار قدیمی

چند روز پیش، مطلبی در خصوص دفتر املای اول دبستانم و یادگاری‌های ارزنده معلم دلسوزم، سرکار خانم صابری نوشتم. پدرم آن نوشته را خوانده بود و باز هم مرا شرمنده لطف بیکرانش کرد. این دو روز به هر دری زده است، و به هر ترتیبی شده، شماره تماس این معلم عزیز را برایم یافته است. وقتی خبرش را داد، بسیار خوشحال و مبهوت شدم. پدر جان، بسیار سپاسگزارم.

بالاخره تماس گرفتم و پس از ۲۷ سال، باز هم صدای این معلم عزیز و یار مهربان قدیمی را شنیدم. بسیار مسرور شدم و واقعا حس خوبی داشت. خانم صابری از من پرسیدند و از خودشان و فرزندانشان گفتند. حس بی‌نظیری را تجربه کردم. صحبت کردن با معلم گرانقدری که همه ۳۲ حرف الفبا را، ارقام را، اشکال را، و بسیاری از دانسته‌های دیگر را، آن زمان با مهرورزی و حوصله به من آموخته است، واقعا لذت دارد.

در یکی از بخش‌های به یاد ماندنی این گفتگوی تلفنی، ایشان چنین گفتند: «ما آن زمان این کار را با عشق شروع کردیم؛ با همه سختی‌هایی که داشت. با این که من دیگر تدریس نمی‌کنم، اما هنوز که هنوز است، فکرم پیش بچه‌های اول دبستانی است. در فکرم که آیا به تعلیم این بچه‌ها خوب رسیدگی می‌شود؟» ایشان، همان خانم صابری مهربان هستند؛ با همان درجه از احساس مسئولیت و دلسوزی؛ شاید هم بیشتر.

این میزان از عشق و علاقه به کار، واقعا چیزی نیست که در کلمات و جملات جای بگیرد. هر کلمه‌ای، با هر معنا و وسعتی که دارد، برای توصیف این روحیه عالی، کم و ناچیز است. آن چنان که، مولانا می‌گوید:

هر چه گویم عشق را شرح و بیان
چون به عشق آیم، خجل باشم از آن
گر چه تفسیر زبان روشن‌گر است
لیک عشق بی‌زبان روشن‌تر است

آرزومندم، خداوند خانم صابری و سرمایه‌های ارزشمندی مثل ایشان را، برای جامعه و میهن عزیز حفظ کند و وجود شریف ایشان، همواره قرین شادی، صحت و عافیت باشد.

اشتراک‌گذاری این مطلب:
  • facebook
  • twitter
  • gplus

با من در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید:

دیدگاه خود را بیان کنید

دیدگاه‌ها