26 فوریه 2016
خراش بر دیوار تاریخ
حتما برایتان پیش آمده است که در هنگام بازدید از آثار باستانی، چشمتان به یادگاریهای افراد افتاده باشد. غالبا اسم یک فرد، با ذکر نام شهرش و تاریخ نگارش یادگاری، محتوایی است که این افراد قصد انتقال آن را دارند. این پدیده که منحصر به ایران عزیز هم نیست، صد البته موضوع بسیار ناپسندی است. این موضوع، علاوه بر آثار باستانی، بر روی تنه درختان، در کوپه قطارها، و در فضاهای عمومی شهرها نیز مشاهده میشود. اما ریشه انجام چنین کاری چیست؟
پیش از این در نوشتهای با عنوان «آپارتمانی به نام جهان»، در خصوص مراتب و طبقات هستی صحبت کردم. در همه طبقات هستی، همه موجودات، از یک اتم گرفته تا یک انسان، و تا یک شهر یا شرکت، تمایل به بقا دارند. این تمایل به بقا، برای نگهداری از میراث خانوادگی است که در اثر تلاش هستی، در هر طبقه ایجاد شده است و میبایست حفاظت شده و به دست آیندگان برسد. موجودات زنده، ساختار بسیار قدرتمند DNA را به کار میبرند، که هم انعطاف و ظرفیت لازم را دارد، و هم مثل یک حفاظ قوی از محتوای ارزشمندی که دارد، به خوبی حفاظت میکند.
چیزی که در میان همه موجودات عالم هستی مشترک است، تمایل به بقاست. بعضا این بقا در لایه سختافزاری است، که به واسطه خلق ساختارهایی شبیه به DNA و فرایند تولید مثل امکان پذیر میشود. به دلیل محدودیتهایی که موجودات زنده در جذب منابع و فعال بودن در طی زمان دارند، پس از مدتی به این نتیجه رسیدهاند که نمیتوانند در همان کالبد تا ابد زنده بمانند. از این رو، شبیهترین افراد به خودشان را ایجاد میکنند، و به عنوان فرزند از آنها مراقبت میکنند. این حقیقت، از یک موجود تک سلولی تا سطح انسانها صادق است.
اما برخی از مردم، ترجیح دادهاند علاوه بر تولید مثل سختافزاری، آثار و فرزندان نرمافزاری نیز از خودشان به یادگار بگذارند. مثلا، منطق الطیر عطار یک فرزند معنوی از عطار است، که بخش مهمی از فعالیتهای نورونی مغز او را نمایندگی میکند، که اندیشهها، افکار و دانش او را توصیف میکردند. اما حسن این آثار و فرزندان معنوی، محدود نبودن به مکان و زمان است. به عنوان یک استراتژی دیگر، برخی نیز ترجیح دادهاند به صورت مستقیم شاگردانی را تعلیم دهند و حیات معنوی خود را، در مغزهای دیگران ادامه دهند.
ساخت آثار باستانی نیز، بیشتر به منظور ارضای این حس بقا خواهی بوده است، که اغلب توسط حاکمان و پادشاهان انجام شده است؛ هر چند خودشان معتقد و معترف به این موضوع نباشند. به زعم من، تلاش افراد برای یادگاری نویسی و خراش دادن بدنه تاریخ، یک نوع تلاش ابتدایی برای ایجاد بقای مستقل از زمان است؛ نوعی بد سلیقه و غیر حرفهای از همان تلاش که، نیاکان غارنشین ما، در دیوارههای تاریخ انجام دادهاند. اما از نظر ماهوی، این تلاش، تفاوتی با حفظ خواص ژنتیکی در یک باکتری ندارد. به خصوص، آن زمان که یک جهش موفقیت آمیز با نتایج مثبت در رشته ژنی یک موجود ایجاد میشود، گویا آن موجود، مشغول دیوارنویسی در روی یک اثر باستانی است؛ یعنی همان DNA که از میلیاردها سال پیش به او به ارث رسیده است.
یکی از بدترین انواع این یادگاری نوشتنها، در طاق بستان (یکی از آثار باستانی کرمانشاه) قابل مشاهده است. طاق بستان یکی از آثار ارزشمند به یادگار مانده از دوره ساسانی است و شامل چندین سنگ نگاره از مناسبتهای مختلف آن دوران است. محمد علی میرزا (فرزند فتحعلی شاه قاجار)، زمانی دستور داده است که تصویری از خودش و پسرانش را بدنه یکی از سنگ نگارههای طاق بستان حجاری نمایند. این کار آن قدر غیر حرفهای و بدسلیقه انجام شده است که صدای ناصرالدین شاه هم در آمده است و این چنین نوشته است:
بالای این صفحه آغاغنی، خواجه باشی محمد علی میرزای مرحوم، که از طوالش گیلان بوده، زحمت کشیدن صورت مرحوم شاهزاده را نشسته و حشمت الدوله پسرش و پسر کوچکتر را داده است حجاری نموده. خود آغاغنی را هم با هیأت مکروه ایستاده در جلوی شاهزاده نقش کردهاند. طوری به او بیفتاده که واقعاً مهوع است و طاق را ضایع کرده است و بس که بد حجاری شده روی اشکال را رنگآمیزی کردهاند. الحق مایه تضییع طاق شده است.
شاید اگر خیلی از یادگاری نویسان دوران حاضر، امکانات و فرصت محمد علی میرزا را میداشتند، احتمالا چیزی از آثار باستانی ما باقی نمیماند. اما هر چه هست، همه اینها، تلاشی نامناسب برای باقی ماندن و سفر در زمان، و پیام رسانی به آیندگان است.