4 ژوئن 2016

بی تو به سر نمی‌شود …

بی تو به سر نمی‌شود …

این شعر را حدود دوازده سال پیش نوشته‌ام. امروز پس از مدت‌ها خواندمش و خاطرات زیادی برایم زنده شد. چیزی کم از یک سفر در زمان نداشت.

این شب سوت و کور من، هیچ سحر نمی‌شود لحظه‌ای از خیال من، بی تو به سر نمی‌شود
ای همه جهان من، ظاهر من، نهان من لیلی دل سِتان من، بی تو به سر نمی‌شود
بی سر و سامان تواَم، در پی عنوان تواَم من همگی آنِ تواَم، بی تو به سر نمی‌شود
نذر تویی، اَدا تویی، شور تویی، نوا تویی درد تویی، دوا تویی، بی تو به سر نمی‌شود
صاحب اختیار من، ای تو مه و نگار من شور من و قرار من، بی تو به سر نمی‌شود
قافله سالار تویی، نور تویی، نار تویی شافی بیمار تویی، بی تو به سر نمی‌شود
کلامی‌ام، فدای تو، عاشق بی‌ریای تو در غم ابتلای تو، بی تو به سر نمی‌شود
سیدمصطفی کلامی هریس
اشتراک‌گذاری این مطلب:
  • facebook
  • twitter
  • gplus

با من در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید:

دیدگاه خود را بیان کنید

دیدگاه‌ها