دریغ از شرافت، دریغ از انسانیت
دختری یک ساله دارم که امروز حالش چندان مساعد نبود. از پزشکی وقت گرفتیم تا معاینه شود. برای ساعت ۹ شب، وقت تنظیم شد؛ هر چند ساعت ده و نیم، به زحمت نوبت به ما رسید. نام این پزشک، که به نظر میرسد بالای ۷۰ سال سن داشته باشد، «ابوالحسن بیدار مغز» است، که ظاهرا متخصص اطفال است. پیش از این نیز، چند باری دخترم را معاینه کرده بود و همواره یک تندی و عدم ظرافت در رفتارش با بیماران خردسال دیده میشد. مثلا ایشان، حوصله صدای گریه بچه را ندارد. برای یک متخصص کودکان، کمی عجیب است؛ اما واقعی است.
امشب اتفاق وحشتناکی برای ما افتاد. به دلیل بیماری دخترم، چند روزی بود که گلو و معدهاش خیلی حساس شده بود و با کوچکترین سرفه یا تحریکی، استفراغ میکرد. همین نکته را هم به پزشک گفتیم. اما او، بدون ملاحظه و مثل همیشه با روش خاص خودش، معاینه را با تندی کامل انجام داد و باعث شد که دخترم استفراغ کند. در همین حین، او بچه را که روی تخت بود، با دستش هل داد و سر دخترم به دیوار خورد. حال بچه به شدت خراب شد.
پرسیدم: «دکتر! بچه را چرا هل میدهی؟ سرش خورد به دیوار.» او که انتظار نداشت اعتراض کنم، بعد از کمی مکث، بازویم را محکم گرفت، فشار داد و گفت: «بی ادب. بیا برو بیرون.» همسرم گفت: «این چه کاری بود کردی دکتر؟» با وقاحت پاسخ داد: «بچه روی من استفراغ کرده. میخواستی چه کار کنم؟» بحث بالا گرفت و همه ریختند داخل اتاق معاینه. دخترم هم واقعا در حال خوبی نبود. یکی از افراد ما را به زور به بیرون هدایت کرد. هر چند دوباره برگشتم و به همه حاضرین گفتم: «اگر بچههایتان را دوست دارید، اجازه ندهید این پزشک روانی و بیمسئولیت حتی دست به آنها بزند.»
فعلا و خوشبختانه به خیر گذشت. اما نمیدانم چه میشود. آیا میتوانم پیگیری کنم یا نه؟ اصلا دستمان در این اوضاع آشفته به جایی بند است یا نه؟ اما ذهنم درگیر سئوالات زیادی است. اصلا مگر ما برای چه شب و روز تلاش میکنیم؟ مگر چیزی غیر از شادی و سلامتی خانوادههایمان مهم است؟ پزشکی که قرار است حافظ جان ما باشد، جانی و روانی از آب در میآید. فردا فرزندت را میفرستی مدرسه، معلم یا ناظمش، منحرف جنسی از آب در میآید. واقعا این چه نوع امنیتی است که ما داریم؟ قرار است کدام خوشبختی را اینجا برای فرزندانمان رقم بزنیم؟
از امشب، و با دیدن آن منظره وحشتناک، خیلی چیزها دیگر برای من مثل سابق نخواهد شد. آن پزشک بیشعوری که این خاطره را برای ما رقم زد، در حاشیه امن خودش، تقریبا هر غلطی بخواهد میکند. کوچکترین اعتراضی هم نشنیده است و به همین دلیل، فکر میکند من «بیادب» هستم. به جایی که این اتفاقات بیافتند و حتی کوچکترین امیدی برای احقاق حق یا توقف این روند وجود نداشته باشد، فکر نمیکنم بتوان اسم «وطن» را داد. متأسفم؛ اما اینجا دیگر جای زندگی نیست.
علی
برای خودتون اتفاق افتاده بود استاد ؟ برای بعضیها پول فقط مهم است و پول .
شرافت و غزت کاری و انسانی معنایی ندارد.
ناشناس
سلام آقای دکتر، حرف شما رو قبول دارم تو این مملکت خیلی چیزها عوض شده و شرافت و انسانیت و عاطفه و وجدان کاری رنگ باخته و همه چی شده پول… البته هنوز معدود آدم هایی تو این کشور هستن که وجودشون می تونه باعث تغییر و بهتر شدن آینده کشور بشه …
به نظر من شما جزو اون معدود آدم ها هستید که علاوه بر هوش بالا و دلسوزی , قدرت مدیریت بالایی دارید و امیدوارم روزی به جایگاهی برسید که بتونید منشا اثر خیر برای این کشور باشید.
M.n
در جامعه ای که پزشک بالاتر از همه اقشار از جمله معلم مهندس و … هستش شک نکنید که اون جامعه مریضه و همین باعث میشه پزشکی مثل این آقا اینجوری با بیمارش رفتار کنه
آرمان
الحمدالله که حالشان بهتر شده است و دیگر به دکتر مراجعه نکنید… ولی متاسفانه در همه جا بی مسئولیتی موج می زند…. بخصوص در پزشکی که با جان افراد سر و کار دارد….
موفق باشید.
محمدحسین
امیدوارم که حال دخترتون الان عالی باشه
به امید بهبود شرایط با تلاش خودمون
رضا
سلام
هر چند مدت زیادی گذشته از این تاریخ.
خیلی ناراحت شدم و قلبم گرفت بابت حادثه ناراحت کننده ای که برای شما افتاده است. ان شاء الله دخترتون سلامتی خودش رو بدست بیاره و هیچ وقت دیگه بیمار نشه.
می توان از مراجع قضائی یا حراست وزارت بهداشت پیگیری و شکایت کرد. و اجازه نداد چنین انسان های بی مسئولیتی به رفتار کثیف خودشان ادامه دهند.
لطفاً این قدر ناراحت نباشید آقای دکتر دعای کلی دانشجو و آدم پشت شماست و چقدر شما محبوب هستید و چقدر خدمت کردید همه ما قدر شما را می دانیم و دعاگوی شما هستیم. امثال شما قصد رفتن داشته باشند یعنی یعنی میدان دادن به امثال بیدار مغز ها.
ان شاء الله شما و خانواده محترمتان همیشه سلامت شاد و تندرست باشید.
احمد
دل آدم میگیره ، مثل خیلی وقتای دیگه که دل آدم میگیره و نمیدونه چی باید بگه
از ماست که بر ماست
محمد
سلام.من با دیدن کلیپ تابع زتای ریمان با شما اشنا شدم.بدونید تو این اوضاع هم کسانی هستند که بدونند شما چقدر ارزش دارین .دوستتون دارم.