کیمیاگری مهمترین کار دنیاست
یکی از اقوام، چند روز پیش، ما را دعوت کرده بودند تا در باغی که اطراف تهران دارند، مهمانشان باشیم و به دلیل لطف همیشگی که دارند، اجازه دادند که از گیلاسهای باغشان نیز بچینیم؛ از همین جا مجددا از ایشان تشکر میکنم. در مدتی که مشغول چیدن گیلاسها بودم، به منشأ این میوهها و چگونگی پدید آمدن آنها فکر میکردم. خیلی جالب است که یک درخت، مواد موجود در خاک را، به همراه آب و نور خورشید دریافت میکند و این محصول زیبا و خوشمزه را تحویل میدهد. واقعا حیرت انگیز است.
خاک، آب و خورشید، چیزهای مهمی هستند؛ اما تقریبا همه جا وجود دارند. این که یک درخت، با این مواد اولیه نه چندان خاص، یک میوه خاص را ایجاد میکند، کار عجیبی است که من دوست دارم آن را، کیمیاگری بنامم. کیمیاگران قدیمی هم، به دنبال یافتن روشی بودند که بتوانند مس کم ارزش را، به طلای ارزشمند تبدیل کنند. با این نگاه، هر یک از درختان و موجوداتی که محصولی ارزشمند دارند، کیمیاگرانی هستند که از چیزهای عادی و بعضا بی ارزش، محصولات ارزشمندی را خلق میکنند.
دیروز خبر درگذشت «مریم میرزاخانی»، همه ما را در بهت و ناراحتی عمیق فرو برد. هم به دلیل این که ایشان سن و سال زیای نداشت؛ و مهمتر از آن، به خاطر دستاوردهای ارزشمند ایشان در زمینه ریاضیات، که یکی از شواهد آن، دریافت جایزه فیلدز توسط ایشان بود. سال گذشته، در همین ایام بود که «عباس کیارستمی» را هم از دست دادیم، و در غمی دیگر فرو رفتیم. حدود ۷ سال پیش، در همین ایام «کارو لوکاس»، پدر علم روباتیک ایران، از میان ما رفت.
سالها و سالها میگذرند و همچون گذشته، باز هم مشاهیر این چنینی را از دست خواهیم داد، و باز ناراحت خواهیم شد. اما آنچه فقدان این عزیزان را ناراحت کننده تر از افراد عادی میکند، به خاطر کیمیاگری ایشان است. همه کم و بیش ۷۰ سال زندگی میکنند؛ همه کم و بیش یک مقدار مشخص از سلامتی و منابع را در اختیار دارند؛ اما همه میرزاخانی یا کیارستمی نمیشوند. میوههای شیرینی که این درختان کیمیاگر تقدیم بشریت میکنند، تا سالها ماندگارند و این که نمیتوانیم پس از این با ایشان در زیر یک آسمان تنفس کنیم، قطعا حس خوبی ندارد.
اما اگر میخواهیم زندگی زیباتر از این باشد، باید دست به کار شویم. خاک، آب و خورشید همه جا هست. آسمان همه جا همین رنگ است. هر فردی، اگر بخواهد، میتواند کیمیاگر زندگی خود و اطرافیانش باشد. کافی است واقعا بخواهیم که «میوه بدهیم»؛ برای خودمان و دیگران، نافع باشیم. این چیزی است که هر یک از مشاهیر و بزرگان ما، در پی آن بودهاند و فکر میکنم، بهترین قدردانی از آنها، خالی نماندن مسیر انتخابی ایشان و تمام کردن کارهایی است که آنها شروع کردهاند.
معین رضاپور
در تکمیل مطلب شما که بسیار ارزشمند است:
جهانی که هم اکنون بخشی از ماست و ما هم بخشی از آن همه چیز در حال تبدیل شدن است به عبارتی قانون پایستگی انرژی از هر سو نمایان است. مریم میرزاخانی ها می آیند و می روند، سهم من و تو چقدر است؟! از این بی نظمی به ظاهر منظم جهان، میزان استفاده از این انرزی دست خودمان است!
پی نوشت: اگر جهان گلستان شود، گلستان دیگر معنای واقعی خود را از دست می دهد.