اقتصاد فرهنگ و آموزش: یک ضرورت اجتناب ناپذیر
دیروز (۱۱ اسفند ۱۳۹۴) در آیین اختتامیه «هشتمین جشنواره رسانههای دیجیتال» به همراه تعدادی از همکاران، حضور داشتم. صحبتهای خوبی توسط مسئولین وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی، و به ویژه وزیر محترم، دکتر علی جنتی، مطرح شدند. یکی از موضوعات جالبی که ایشان به آن پرداختند، موضوع شبکههای اجتماعی و اجتناب ناپذیری آنها بود. یکی از جالبترین نقطه نظرات ایشان، مربوط به لزوم بازنگری و به روز رسانی در دیدگاهها نسبت به پدیدههای نو در حوزه فناوری بود، تا به این ترتیب، حداقل فاصلهمان را با دنیا حفظ کنیم و بیشتر عقب نمانیم. در کل، صحبتهای خوبی بودند و امیدوارم که ایشان این نگرش را، در حوزه مدیریتی خودشان، عملیاتی نیز کنند.
یکی از مواردی که بخش قابل توجهی از زمان جلسه مذکور را به خود اختصاص داد، موضوع رونمایی از فاز نخست «شبکه ملی فرهنگ» بود. امیدوارم این پروژه، به اهدافی که برای آن در نظر گرفته شده است، برسد. هر چند، ما در این حوزهها بسیار عقبتر از دنیا مشغول به حرکتیم، اما همین که دغدغههایی باعث تعریف چنین پروژههایی میشوند، باز هم جای خوشحالی و تقدیر دارد. یکی از ابعاد شبکه ملی فرهنگی، مشابه همان کاری است که Netflix یا Apple iTunes و نظایر آنها، چندین سال قبل، در حوزه نشر محتوای دیجیتال انجام دادهاند. اما همین که رسانهای به صورت نمایش مبتنی بر درخواست (VOD) در ایران ایجاد شود، که پوشش کامل و کافی در حوزههای مختلف علمی، آموزشی، هنری و فرهنگی داشته باشد، بسیاری از معادلات را میتواند تغییر دهد.
البته اعتقاد شخصی من بر این است که، ماهیت دستگاههای دولتی و شبه دولتی ما، مناسب حال و هوای این نوع از پروژهها نیست و بیم آن میرود که در نهایت، اهداف تعریف شده برای آن، به صورت کامل محقق نشوند. بخش خصوصی، به مراتب بهتر میتواند این موارد را عملیاتی و اجرایی کند، و محدودیتهای بخش دولتی در ایجاد شتاب حرکتی را ندارد. کارآفرینان جوان، در صورت حمایت، میتوانند پروژه به مراتب قویتری را تحویل دهند، و به معنای واقعی کلمه، اقتصاد فرهنگ نیز رونق مورد نظر را، میتواند به دست بیاورد.
در حال حاضر، فرصتهای بسیار ارزشمندی در دسترس هستند و ما در موقعیت بسیار ویژهای قرار داریم، که اگر قدرش را بدانیم، خواهیم توانست جهش بزرگی را هم در حوزههای مرتبط با فرهنگ و هم در زمینه اقتصاد و صادرات غیر نفتی، ایجاد کنیم. هر چند دل مشغولیهایی در وزارت ارشاد (به عنوان یکی از متولیان این موضوع) دیده میشود؛ اما به نظر میرسد که نگرش موجود، کمی اختلاف زمانی با شرایط واقعی جهان دارد و نیازمند به روز رسانی است. مثلا، موضوع آموزش، به ویژه آموزشهای تخصصی و حرفهای مرتبط با بازار کار، اساسا در ردهبندیهای ایشان، جایگاهی ندارد؛ این در حالی است که مثلا برای موضوع بازیهای کامپیوتری، در چندین محور، بررسیهای کارشناسی انجام میشود.
این که اشعار حافظ (برای چندمین بار) توسط یک گوینده حرفهای به صورت کامل خوانده و ضبط شود، و یا این که یک بازی کامپیوتری بومی شده، برای کودکان و نوجوانان در شبکه ملی فرهنگ ارائه شود، و یا آرشیو کامل فیلمهای سینمایی از طریق این شبکه در اختیار عموم قرار گیرند؛ همه اینها کارهای ارزشمندی هستند. اما، به نظر میرسد که صرفا جنبههای محدودی از کارکرد این رسانه در نظر گرفته شده است و چیزهایی عرضه شدهاند، که قرار نیست سرآغاز تغییرات بنیادین در فرهنگ عمومی باشند. اثر این خدمات، به زحمت میتواند از حوزه ذهنی یک فرد بیرون برود و در نهایت خوشبینی، به اثری در درون خانوادهها خواهد رسید.
در مقابل، موضوع آموزش و دانش افزایی، بهترین سرمایهگذاری است که میتواند توسط افراد و سازمانها انجام شود و همه میدانیم که اثراتش تا کجا و تا چند نسل میتواند ادامه داشته باشد. هر کشوری که موضوع آموزش را در اولویتهای اصلی خود قرار داده است، دیر یا زود اثر آن را، در رشد همه جانبه اقتصادی-اجتماعی دیده است. مثلا، مطالعات نشان میدهند که در اثر یک سال تحصیل بیشتر (یا معادل آن) توسط افراد جامعه، تولید ناخالص داخلی آن جامعه یا کشور، به اندازه ۳۷ صدم درصد به صورت دائمی افزایش مییابد. برای این افزایش، بعید است روشی ارزانتر و مستقیمتر از آموزش پیدا کرد.
من و همکارانم در فرادرس، از ابتدای کار، هدفمان را بر روی تعالی استانداردهای آموزشی و افزایش عدالت آموزشی گذاشتهایم؛ اما نظر به عدم دسترسی به حمایت بیرونی، تصمیم بر این گرفتیم که پروژه فرادرس را، با اتکا به همیاری عمومی به پیش ببریم و خوشبختانه، گامهای موفقیت آمیز زیادی هم در این مسیر برداشته شدند. شخصا با توجه به تجربهای که در فرادرس داشتهام، معتقدم ایران از جمله معدود کشورهایی است که قطعا میتواند، به واسطه تجاریسازی ایدههای نو در حوزههای دانش، آموزش، فرهنگ و هنر، از اقتصاد نفتی کنونی فاصله بگیرد و برای همیشه، در چاههای نفت را ببندد.
ما به واسطه امتیازات فراوانی که در ایران داریم، از جمله نیروی جوان و خلاق، و دسترسی به نیروی کار نسبتا ارزان، بی هیچ اغراقی، میتوانیم در ردههای جهانی بدرخشیم. اما متأسفانه این موضوع، نه تنها از طرف دولت مغفول مانده است (که شاید طبیعی به نظر برسد)؛ بلکه بخش خصوصی نیز به این موضوعات آن چنان که باید بها نداده است؛ به ویژه در حوزههای مرتبط با آموزش و فرهنگ. چیزی که مسلم است، سهم ما در عرصه جهانی فکر افزار، بسیار بیشتر از این میتواند باشد؛ اما واقعیت این است که با آنچه واقعا شایسته ماست، فاصله بسیار زیادی داریم.
چند سال پیش، در زمان گذار از تکنولوژیهای میکرومتری به نانومتری، صحبتی مطرح بود که: هر کشوری که زودتر بتواند به فناوری نانو دست یابد، خود را بیمه میکند و با جهشی بزرگ، خود را از دیگران جدا میکند. کلیت این حرف درست است؛ اما متأسفانه در ایران، این سخن خوب فهمیده نشد. با کمال احترام به همه دانشمندان عرصه نانو فناوری ایران، ما به دلیل دارا نبودن برخی پیش نیازها، اساسا نمیتوانیم مصداقی برای این گزاره باشیم. بخش قابل توجهی از نانو تکنولوژی، مانند هر دانش فنی دیگری، بر مبنای فناوریهای قدیمی قابل توسعه و استفاده است؛ و ما متأسفانه یکی از کشورهای کمتر توسعه یافته در حوزههای مختلف تکنولوژی هستیم.
اما به زعم من، آنچه قطعا میتواند باعث جهش همیشگی ایران (و هر کشور دیگری) بشود، سرمایه گذاری بر روی انسانها و آحاد جامعه است. نظام آموزشی ما، چه در مدراس و چه در دانشگاهها، کارآمدی لازم را ندارد؛ نمونهاش مشکل همیشگی ما در زمینه آموزش ریاضیات، زبان خارجی و برنامهنویسی است. اگر به واسطه استفاده از روشهای نوین آموزش و بهرهگیری از مزایای فناوری اطلاعات، فقط یکی از این مشکلات حل شود، بزرگترین تحولات ممکن در فرهنگ و دانش عمومی ایجاد خواهد شد، که بلافاصه اثرش را در اقتصاد کشور هم خواهیم دید. به اتکای تجربهای که در فرادرس داشتهام، و این که من و همکارانم در فرادرس، واقعا با دست خالی کارهای بزرگی را انجام دادهایم، میدانم که این کار، با هزینه و امکانات بسیار بسیار اندک، شدنی است؛ فقط دل میخواهد.