22 ژانویه 2017

عدد بده …

عدد بده …

چند وقت است که به دنبال افزایش فضای کاری‌مان هستیم. این کاری است که به صورت مداوم در طی چند سال گذشته انجام شده است، تا همگام با رشد انسانی و محتوایی فرادرس، فضای فیزیکی مجموعه نیز متناسب با اندازه آن باشد. موضوع انتخاب دفتر جدید را نهایی کردیم و همین روزها، یک اسباب کشی خفیف خواهیم داشت. مالک محترم، طبق رسم مألوف، اجاره بهای این دفتر جدید را، در قالب چند قطعه چک می‌خواهد؛ اما برگ‌های دسته چک شرکت، برای این موضوع کافی نبود و باید یک دسته چک جدید دریافت می‌شد.

این شد که صبح امروز، به بانک ملت، شعبه ممتاز میدان هفت تیر، مراجعه کردم؛ جایی که بر خلاف اسمش، ابدا نسبتی با ممتاز بودن ندارد. ما اساسا در فرادرس، کاری با چک، سفته و این نوع موارد سنتی نداریم؛ مگر این که ضرورتی در میان باشد. از این رو، اساسا حساب جاری هم اگر هست، چندان فعال نیست. از طرفی، هر کس در دنیای کسب و کار، آن هم از نوع فرهنگی، تجربه اندکی داشته باشد، می‌داند که انباشت سرمایه در این نوع کارها، هیچ گاه اتفاق نمی‌افتد. اگر درآمدی هست، به زحمت مخارج جاری و توسعه‌ای کار را پوشش می‌دهد.

متصدی بانک، همین را بهانه کرد، و با نادیده گرفتن نوع کار ما، سوابق شخصی من، لیست بیمه سی نفره‌ای که نام من در آن به عنوان کارفرما درج شده است و چندین موضوع دیگر، روی همه ما (من، فرادرس و کارهایی که انجام می‌شوند) قیمت گذاشت؛ آن هم ثمن بخس. و این شد، که ما شایستگی دریافت ۱۲ برگ چک را از نظر نظام بانکی ایران نداریم؛ تا بتوانیم قرارداد اجاره دفتر کارمان را نهایی کنیم. موضوع بحث، دریافت وام و تسهیلات نیست؛ چند برگ چک است که قرار است خودمان موجودی‌اش را تأمین کنیم. این حساسیت و فسادهای گسترده مالی در کشور را، نمی‌توانم در یک تصویر جمع کنم.

با خود به این فکر می‌کردم که احتمالا راه را اشتباه آمده‌ام. شاید، واقعا آنچه در نظام فکری من ارزشمند است، آن قدر هم قیمتی نیست. آن زمان که پا در محیط بانک می‌گذارم، در لحظه ورود می‌گویند: «عدد بده!». و البته یک جوان در سن و سال من، که از اصناف مانتو فروش میدان هفت تیر نیست، عدد بزرگی برای ارائه ندارد. مهم نیست که کارآفرین هستم یا فلان رتبه علمی را دارم. مهم معدل حسابی است، که تنها (تاکید می‌کنم تنها) معیار ارزش‌گذاری بانک است.

شخصا جان‌سخت‌تر از این حرف‌ها هستم و این نوع از مسائل را، چندان در محاسباتم دخالت نمی‌دهم. اگر غیر از این بود، الان در هر جای دیگری از دنیا، غیر از ایران بودم. اما از بابت بلایی که بر سر این کشور و جامعه آمده است، افسوس می‌خورم. معلوم نیست، این روند چه افرادی را دلسرد کرده و چه فرصت‌سوزی‌هایی را رقم زده است. هر تفاوتی که میان ایران و یک کشور توسعه یافته می‌بینید، دقیقا ریشه در این نگاه و نظام ارزش‌گذاری عمومی دارد.

 

اشتراک‌گذاری این مطلب:
  • facebook
  • twitter
  • gplus

با من در شبکه‌های اجتماعی همراه باشید:

دیدگاه‌ها

  1. حمیدرضا
    ۴ بهمن ۱۳۹۵

    باسلام واحترام
    متصدی احتمالا بی تجربه ای بوده که بویی از کارعلمی فرهنگی نبرده به قول شما صفرهای حساب مهمه در صورتی که این صفرها اگه جایی که میخواست مهم باشه مهم میبود رئیس بانک ملت جزء محکومین فساد مالی نمیشد.
    میگن جایی که همه چی غلطه درست بودن هم غلطه.
    واقعا تاسف خوردم برای این مسائله و اینکه شخصی با این علم و دلسوزی برای دانشجویان باچنین چالش هایی موندن رو انتخاب کرده برام قابل ستایشه .

  2. مرتضی
    ۱۱ بهمن ۱۳۹۵

    با سلامی فراوان خدمت استاد ارجمند
    شخصا جان‌سخت‌تر از این حرف‌ها هستم و این نوع از مسائل را، چندان در محاسباتم دخالت نمی‌دهم. اگر غیر از این بود، الان در هر جای دیگری از دنیا، غیر از ایران بودم
    واقعا تاسف باره این کشور من که شرمسار شدم ازین اتفاق

دیدگاه خود را بیان کنید

دیدگاه‌ها