۱۴ مهر ۱۳۹۷

دریغ از شرافت، دریغ از انسانیت

دختری یک ساله دارم که امروز حالش چندان مساعد نبود. از پزشکی وقت گرفتیم تا معاینه شود. برای ساعت ۹ شب، وقت تنظیم شد؛ هر چند ساعت ده و نیم، به زحمت نوبت به ما رسید. نام این پزشک، که به نظر می‌رسد بالای ۷۰ سال سن داشته باشد، «ابوالحسن بیدار مغز» است، که ظاهرا متخصص اطفال است. پیش از این نیز، چند باری دخترم را معاینه کرده بود و همواره یک تندی و عدم ظرافت در رفتارش با بیماران خردسال دیده می‌شد. مثلا ایشان، حوصله صدای گریه بچه را ندارد. برای یک متخصص کودکان، کمی عجیب است؛ اما واقعی است.

۱۲ فروردین ۱۳۹۵

در مرز انسانیت

تابستان سال گذشته، باید برای معاینه فنی و تعمیر ماشینم به یکی از نمایندگی‌های شرکت سازنده مراجعه می‌کردم. کمی قبل از ساعت هفت صبح به نمایندگی رسیدم و در صف انتظار ایستادم. مشاهداتی که در حین انتظار داشتم، به یکی از خاطرات جالب من تبدیل شد. مردی از اصناف و کسبه همان منطقه، مقداری نان خشک ریز شده و احتمالا گندم در کنار پیاده رو ریخت و داستان از همین جا شروع شد. گنجشک‌ها و کبوترها به مرور گرد این سفره جمع شدند و از مهر آن مرد شریف، بهره‌مند شدند. این جمع شدن چنان به سرعت انجام شد، که می‌شد برداشت کرد که آن مرد، هر روز این کار را انجام می‌دهد. خوش به حال ایشان و افرادی که چنین عادات پسندیده‌ای دارند.