۸ اردیبهشت ۱۳۹۶

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست …

صبح امروز برای خرید نان، از خانه بیرون رفتم. در حالی که پیاده به سمت نانوایی می‌رفتم، شاهد اتفاق ناخوشایندی بودم. مرد جوانی با ماشینش، در خلاف جهت مجاز، وارد کوچه‌ای شده بود، و در ماشینش را هم باز گذاشته بود؛ به نحوی که، افرادی که در مسیر صحیح می‌خواستند عبور کنند، به سختی می‌توانستند رد شوند. پیرمردی با ماشین سواری‌اش می‌خواست رد شود، و بوق ملایمی زد که این جوان، در ماشینش را ببندد و اجازه عبور بدهد. اما واکنش مرد جوان، به جای عذرخواهی و یا عمل به خواسته پیرمرد، این حرف بود که: «تریلی نیست که. رد میشه. برو. چرا بوق می‌زنی؟»؛ و چند حرف ریز و درشت دیگر، که نمی‌توانم بازگو کنم.

۹ فروردین ۱۳۹۶

غرور کاذب یک ملت

ضریب هوشی یا IQ یکی از فاکتورهایی است که برای کمّی‌سازی هوشمندی انسان تعریف شده است. به زبان آماری، آی کیو یک عدد با توزیع نرمال، با میانگین ۱۰۰ و انحراف معیار ۱۵ است. لذا حدود دو سوم افراد دارای ضریب هوشی بین ۸۵ تا ۱۱۵ هستند. از نظر تعریف نیز، این عدد عبارت است از، حاصل تقسیم سن عقلی بر سن بیولوژیکی، ضرب در صد. یعنی، یک فرد ۲۰ ساله، اگر به اندازه یک فرد ۲۰ ساله عاقل باشد، ضریب هوشی او، ۱۰۰ است؛ اما اگر سن عقلی او، ۲۲ باشد، ضریب هوشی وی، ۱۱۰ خواهد بود. البته، روند محاسبه سن عقلی، موضوعی بسیار پیچیده و تخصصی است، که نه من دانش آن را دارم و نه اینجا مجال پرداختن به آن وجود دارد.

۱۴ آذر ۱۳۹۵

ترکش کلمات و ارواح زخمی

هفته گذشته، در یکی از ایام تعطیل، در منزل مشغول به کار بودم. فردی در حال عبور از کوچه، مشغول صحبت با تلفن همراه بود. صدایش به قدری زیاد بود، که انگار در منزل ما مشغول مکالمه بود. اما مشکل، فقط صدای بلند این فرد نبود. او در حال مشاجره بود و از کلمات بسیار رکیکی استفاده می‌کرد. هم حس بدی را منتشر می‌کرد و هم ادبیات نامناسبی را اشاعه می‌داد.

۱۲ فروردین ۱۳۹۵

در مرز انسانیت

تابستان سال گذشته، باید برای معاینه فنی و تعمیر ماشینم به یکی از نمایندگی‌های شرکت سازنده مراجعه می‌کردم. کمی قبل از ساعت هفت صبح به نمایندگی رسیدم و در صف انتظار ایستادم. مشاهداتی که در حین انتظار داشتم، به یکی از خاطرات جالب من تبدیل شد. مردی از اصناف و کسبه همان منطقه، مقداری نان خشک ریز شده و احتمالا گندم در کنار پیاده رو ریخت و داستان از همین جا شروع شد. گنجشک‌ها و کبوترها به مرور گرد این سفره جمع شدند و از مهر آن مرد شریف، بهره‌مند شدند. این جمع شدن چنان به سرعت انجام شد، که می‌شد برداشت کرد که آن مرد، هر روز این کار را انجام می‌دهد. خوش به حال ایشان و افرادی که چنین عادات پسندیده‌ای دارند.